آیه 7 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ

[28–7] (مشاهده آیه در سوره)


<<6 آیه 7 سوره قصص 8>>
سوره :سوره قصص (28)
جزء :20
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و به مادر موسی وحی کردیم که طفلک را شیر ده و چون (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم.

و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده، پس هنگامی که [از سوی فرعونیان] بر او بترسی به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش که ما حتماً او را به تو باز می گردانیم، و او را از پیامبران قرار می دهیم.

و به مادر موسى وحى كرديم كه: «او را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز، و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى‌گردانيم و از [زمره‌] پيمبرانش قرار مى‌دهيم.»

و به مادر موسى وحى كرديم كه: شيرش بده و اگر بر او بيمناك شدى به دريايش بينداز و مترس و غمگين مشو، او را به تو باز مى‌گردانيم و در شمار پيامبرانش مى‌آوريم.

ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی‌گردانیم، و او را از رسولان قرار می‌دهیم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We revealed to Moses’ mother, [saying], ‘Nurse him; then, when you fear for him, cast him into the river, and do not fear or grieve, for We will restore him to you and make him one of the apostles.’

And We revealed to Musa's mothers, saying: Give him suck, then when you fear for him, cast him into the river and do not fear nor grieve; surely We will bring him back to you and make him one of the apostles.

And We inspired the mother of Moses, saying: Suckle him and, when thou fearest for him, then cast him into the river and fear not nor grieve. Lo! We shall bring him back unto thee and shall make him (one) of Our messengers.

So We sent this inspiration to the mother of Moses: "Suckle (thy child), but when thou hast fears about him, cast him into the river, but fear not nor grieve: for We shall restore him to thee, and We shall make him one of Our messengers."

معانی کلمات آیه

  • اوحينا: وحى: اشاره سريع. تفهيم خفى. راغب معناى اصلى آن را اشاره گفته است. طبرسى فرمايد: ايحاء، القاء معنى است به طور مخفى به معنى الهام و اشاره نيز باشد. ناگفته نماند «وحى يحيى و اوحى يوحى» هر دو به يك معنى است.
  • حزن: (بر وزن شرف): اندوه و غم، ايضا (بر وزن قفل) منظور از آن در آيه سبب حزن است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7»

و ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده، پس هرگاه (از فرعونيان) براو بيمناك شدى، او را (در جعبه‌اى گذاشته و) به‌دريا بيفكن و (از اين فرمان) مترس و (از دوريش) غمگين مباش، (زيرا) ما او را به تو بازمى‌گردانيم و او را از پيامبران قرار مى‌دهيم.

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ «8»

پس (مادر موسى چنان كرد، چيزى نگذشت كه) فرعونيان، او را (ديده و از آب) برگرفتند تا سرانجام، دشمن و مايه اندوهشان گردد. همانا فرعون و هامان و سپاهيانشان خطاكار بودند.

نکته ها

به فرعون گفته شده بود كه امسال كودكى به دنيا مى‌آيد كه اگر بزرگ شود تو را سرنگون مى‌كند. او دستور داد تمام نوزادانى را كه به دنيا مى‌آيند بكشند؛ امّا همين كه موسى به دنيا آمد، خداوند به مادرش الهام كرد كه او را شير دهد، آنگاه در صندوقى گذارده و به دريا اندازد.

در اين آيه نسبت به مادر حضرت موسى، دو امر، دو نهى و دو بشارت آمده است: دو امر:

«أَرْضِعِيهِ‌- أَلْقاهُ»، دو نهى: «لا تَخافِي‌- لا تَحْزَنِي»، دو بشارت: «رَادُّوهُ‌- جاعِلُوهُ»

جلد 7 - صفحه 20

كلمه «خوف»، در مورد احتمال خطر و كلمه «حزن» در مورد نگرانى قطعى بكار مى‌رود. «1»

مراد از دريا در اين آيه، رود عظيم نيل در كشور مصر است كه به جهت بزرگى و عظمت، دريا خوانده شده و كاخ فرعون در ساحل آن بنا شده بود.

وقتى خداوند بخواهد، دشمن انسان نيز مأمن و ملجأ او مى‌شود. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ» (عدو شود سبب خير، گر خدا خواهد.)

گر نگهدار من آن است كه من مى‌دانم‌

شيشه را در بغل سنگ نگه مى‌دارد.

پیام ها

1- در اضطراب‌ها و بن‌بست‌ها، خداوند بهترين هادى و حامى مؤمنان است. «أَوْحَيْنا»

2- زن نيز مى‌تواند مورد الهام الهى قرار گيرد. «أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌»

3- نزول امدادهاى غيبى با بهره‌گيرى از امكانات مادّى منافاتى ندارد. شيردادن و در صندوق گذاردن، منافاتى با توكّل ندارد. «أَرْضِعِيهِ»

4- در هيچ شرايطى نبايد شير مادر را از فرزند دريغ داشت. «أَرْضِعِيهِ»

5- در دستورهاى الهى اسرارى نهفته است كه شايد در نظر ابتدايى، معقول نيايد. «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ»

6- در راه اجراى فرامين الهى، نه از چيزى بترسيم و نه نسبت به مسئله‌اى نگران باشيم. «لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» (مادر موسى دو نگرانى داشت: يكى ترس از كشته شدن فرزند و ديگرى غم فراق او، كه خداوند هر دو را همان گونه كه در آيات بعد خواهيم خواند به نحو احسن جبران فرمود.)

7- آنچه در راه خداوند داده شود، به بهترين وجه باز مى‌گردد. «أَلْقاهُ‌- رَادُّوهُ‌، جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (مادر موسى به فرمان خداوند فرزندش را رها كرد، خداوند هم او را برگرداند و هم به مقام نبوّت رساند.)

8- خداوند، اخبارى از غيب را در اختيار افرادى كه بخواهد قرار مى‌دهد. «جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»

«1». تفسير الميزان.

جلد 7 - صفحه 21

9- فرعون واسطه نجات موسى از دريا شد، وسرانجام به دست او در همان دريا غرق گرديد. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» (آرى، خدا مى‌تواند نوزاد بى‌دست وپا را در دريا حفظ كند، ولى انسان صاحب دست وپا را غرق سازد)

10- خواست انسان در مقابل اراده‌ى الهى بى اثر است. «لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»

فرعون گمان كرد كه هديه‌اى براى او رسيده است؛ امّا خداوند اراده فرموده بود كه دشمنش را در دامان او بپروراند.

11- فرعون و وزير و لشكريانش طرح دادند و عمل كردند، ولى تدبير خداوند همه‌ى آنها را خنثى‌ كرد. «كانُوا خاطِئِينَ»

12- طرّاح، مشاور، آمر ومباشر، همگى به نوعى در جرم شريكند. «كانُوا خاطِئِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7»

«1» معانى الاخبار، ص 79.

«2» جوامع الجامع، طبرسى، چاپ تبريز، ص 342.

جلد 10 - صفحه 103

وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌: و الهام نموديم به مادر موسى. يا در خواب به او نموديم. علم الهدى رحمة اللّه عليه در باره اين خواب يا الهام فرموده: شايد رسولى از ملائكه و غير آن فرستاده شد به مادر موسى كه از اولاد لاوى بن يعقوب و نام او نوخابد بود. أَنْ أَرْضِعِيهِ‌: آنكه شير ده و بپرور موسى را در پنهانى. فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ‌: پس چون ترسى بر او و دريابى كه مردم دانسته و قصد او خواهند كرد، فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ‌: پس بيانداز او را در درياى نيل، يعنى بعد از آنكه او را در صندوقى نهاده و منافذ آن را مسدود كرده باشى، بيفكن او را. وَ لا تَخافِي‌: و مترس كه او ضايع و هلاك نخواهد شد. وَ لا تَحْزَنِي‌: و اندوهناك مباش در فراق او، إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ‌: بدرستى كه ما برگرداننده‌ايم او را بسوى تو در اندك زمانى بر وجهى كه دلخواه تو باشد. وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ‌: و گرداننده‌ايم او را از فرستادگان، يعنى او را رتبه نبوت و رسالت عطا فرمائيم.

شرح حال: تولد حضرت موسى عليه السّلام- فرعون نظر به تعبير خواب خود قابله‌ها را موكل ساخت كه هر زنى پسر زايد فورا او را بكشند. چون علامت حمل مادر موسى ظاهر گشت فرعون را خبر دادند، قابله‌ها را فرستاد تا او را ببينند. چون شكم او را ديدند هيچ اثر حمل نيافتند، زيرا هر كه دست بر شكم او نهادى كودك به پشت مادر رفتى. پس بازگشتند، فرعون را گفتند اثر حملى نيست؛ تا وقت وضع حمل نزديك شد. مادر موسى را با يكى از قابله‌ها دوستى بود، به او گفت:

مرا يارى كن بر اين امر، و چون پسر باشد او را مخفى و كسى نداند. قابله قبول، لكن در نظر داشت كه اگر پسر باشد خبر دهد. وقتى موسى متولد شد، قابله در او نگريست واله جمال او شد، محبتى عظيم در دل او پيدا شد. به مادر موسى گفت:

قصد من آن بود فرعون را خبر دهم، محبت اين طفل مرا مانع شد، و اين نور دلالت دارد كه هلاك قبطيان به دست او باشد، من او را فاش نكنم. موكلان را گويم دخترى آمده مرده، او را در خاك كرديم. خلاصه سه ماه مادر موسى او را نگهداشت، در اين مدت كنار مادر نه حركت و نه گريه نمود.

جلد 10 - صفحه 104

در بعض روايات موكلان بعد از بيرون آمدن قابله خود را در خانه افكندند، خواهر موسى او را در خرقه‌اى پيچيده در تنور نهاد و سر آن را پوشانيد. خاله موسى براى نان پختن، آتش در تنور افكند. موكّلان همه مواضع خانه را گشتند نيافتند، تنور را ديدند آتش شعله‌ور و مادر را هيچ اضطرابى نيست و شير در پستانش ظاهر نمى‌شود، باز گشتند. مادر موسى، خواهر او را گفت: طفل را چه كردى. گفت:

در تنور نهادم. چون مشاهده نمودند، موسى را ديدند نشسته و با آتش بازى مى‌كند و اطراف او را آتش احاطه نموده ابدا ضررى نرساند، دانستند اين موعود الهى است، در محافظت آن بيشتر مبالغه نمودند؛ اما هميشه ترسان و هراسان، زيرا فرعونيان بيشتر جستجو مى‌كردند. در اين وقت الهام به مادر موسى شد كه او را در دريا انداز و نترس كه ما او را به تو برگردانيم. پس مادر موسى نجّارى را دستور ساختن صندوقى داد، و پس از ساختن صندوق اصرار نمود براى چه مى‌خواهى. مادر موسى ناچار گفت كودكى دارم و مى‌خواهم او را در آن گذارم. نجار رفت تا موكلان را خبر كند، زبانش بسته شد. چون به خانه آمد باز شد دو مرتبه قصد نمود، زبانش بسته شد. در مرتبه سيم چشمش هم نابينا شد؛ او را بزدند و از درگاه بيرون كردند. هر چه به اشاره خواست بفهماند نتوانست. عاقبت به فكر افتاد كه اين آيات دال است بر آنكه مولود موعود باشد. توبه نمود كه به او ايمان آورد، فورا زبانش گويا و چشمش بينا شد؛ و او حبيب نجّار، مؤمن آل فرعون است.

چون صندوق به كنار بركه فرعون رسيد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7» فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ «8» وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‌ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «9» وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‌ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‌ قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10» وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»

وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‌ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ «12» فَرَدَدْناهُ إِلى‌ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «13»

ترجمه‌

و وحى كرديم بمادر موسى كه شير ده او را پس چون بترسى بر او پس بيندازش در دريا و مترس و اندوهگين مشو همانا ما باز گرداننده‌ايم او را بسوى تو و گرداننده‌ايم او را از فرستادگان‌

پس بر گرفتند او را كسان فرعون تا باشد براى آنها دشمن و اندوه همانا فرعون و هامان و لشگريان آن دو بودند خطاكاران‌

و گفت زن فرعون او روشنى چشم است براى من و تو نكشيد او را بسا باشد كه سود دهد ما را يا برگيريمش بفرزندى و آنها درك نميكردند

و گرديد دل مادر موسى بيتاب همانا نزديك بود كه آشكار كند او را اگر نه آن بود كه بند نهاده بوديم بر دل او تا باشد از گروندگان‌

و گفت بخواهر او كه برو از پى او پس ديدش از دور و آنها درك نميكردند

و حرام كرديم بر او شير دهنده‌ها را از پيش پس گفت خواهرش آيا دلالت كنم شما را بر خانواده‌ئى كه نگهدارى و تربيت كنند او را براى شما و ايشان باشند براى او خير خواهان‌

پس باز گردانديم او را بسوى مادرش تا روشن شود چشم او و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا راست است ولى آنها بيشترشان نميدانستند.

تفسير

در آيات سابقه گوشزد شد كه فرعون شنيده بود از بنى اسرائيل پسرى بوجود مى‌آيد كه زوال سلطنتش بدست او خواهد بود و لذا پسران نوزاد آنها را ميگرفت و ميكشت براى آنكه در مقابل تقدير الهى تدبيرى نمايد و خداوند در اين مقام ميفرمايد كه ما الهام نموديم بمادر موسى عليه السّلام كه تا ميتوانى امر او را مخفى بدارى او را شير ده و چون بترسى از ظهور امر او و آشكار شدن وجودش پس او را در صندوقى بگذار و در رود نيل بينداز و نترس از غرق شدن‌

جلد 4 صفحه 174

و بزحمت افتادن او و محزون مشو از فراق و دورى او همانا ما او را بزودى بتو برميگردانيم و بعدا بمقام رسالت او را فائز خواهيم نمود و اوامر الهى را امتثال كرد و گرفتند صندوق را كسان فرعون و نتيجه و عاقبت كار آنها اين بود كه موسى عليه السّلام بوده باشد براى آنها دشمن و موجب حزن و اندوه چون فرعون و وزيرش هامان و لشگريان آنان مردمان خطاكارى بودند كه معصيت خدا را مينمودند و خدا ميخواست آنها را تنبيه فرمايد و حزن بضمّ حاء و سكون زاء نيز قرائت شده و هر دو يك معنى دارد و لام در ليكون ظاهرا براى تعليل و واقعا براى بيان عاقبت است مثل آنكه ميگويند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن لذا آنرا لام عاقبت ناميده‌اند خداوند ميخواهد بفرمايد گرفتن آنها او را از آب مانند آن بود كه براى چنين غرضى انجام گرفته باشد و چون كسان فرعون صندوق را گرفتند و نزد او آوردند و طفل آشكار شد آسيه عيال او گفت اين كودك مايه دلخوشى و روشنى ديده ما است او را نكشيد چون علائم يمن و سعادت از چهره او مشهود و اميد بهره و نفع براى مادر او موجود است و اگر او را با ولادى براى خودمان قبول نمائيم سزاوار است چون ما اولاد نداريم و اين خوب طفلى است و آنها نميدانستند كه او چه خواهد كرد و دودمان آنها بدست او منقرض خواهد شد و خداوند محبّت او را بدل فرعون و آسيه انداخت و او را نگهدارى كردند در مجمع از ابن عباس ره نقل نموده كه چون آسيه گفت او مايه سرور ما است فرعون گفت مايه سرور تو است نه من و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود قسم بآنكس كه باو قسم ياد كرده ميشود اگر فرعون اقرار ميكرد كه مايه سرور او است چنانچه زنش اقرار كرد خداوند هدايت مينمود او را بوسيله او چنانچه هدايت نمود زنش را بآن وسيله ولى او اباء نمود براى شقاوتى كه خدا برايش مقدر فرموده بود و چون مادر حضرت موسى صندوق را شبانه در آب انداخت و امواج نيل آنرا از نظرش دور نمود يكمرتبه دلش خالى از همه چيز جز مهر موسى عليه السّلام شد و ميخواست صيحه بزند و سرّ خود را آشكار كند كه عنايت الهى شامل حال او گشت و محكم فرمود دل او را بياد وعده خود و بند كرد آنرا بريسمان وثوق و ايمان بانجاز آن تا از مؤمنين و مصدّقين و واثقين بصدق مواعيد الهى باشد چنانچه در اكمال‌

جلد 4 صفحه 175

از امام باقر عليه السّلام به اين معنى در ضمن بيان اين قصه تذكر داده شده است و بخواهر حضرت موسى دستور داد كه دنبال صندوق برود و خبر آنرا بياورد و او رفت و از دور يا كنار نگاه ميكرد بآن و كسان فرعون او را نمى‌شناختند و متوجه بمقصودش نبودند و خداوند پيش از اين واقعه ممنوع فرموده بود بر حضرت موسى شير خوردن از پستان زنان شيرده را چون مراضع جمع مرضعه يا جمع مرضع بمعناى رضاع است و مراد ممنوعيّت ارتضاع از مرضعات است نه حرمت تكليفى كه متظاهر است و لذا زنانى را كه اطفال آنها را فرعون كشته بود چون حاضر نمودند براى شير دادن پستان هيچ يك را حضرت قبول نفرمود پس خواهرش گفت آيا دلالت نمايم شما را بخانواده‌ئى كه كفالت نمايند او را براى شما يعنى ميخواهيد دايه‌ئى بشما نشان دهم كه او را شير دهد از خانواده‌ئى كه بخوبى از عهده نگهدارى و تربيت او برآيند و آنها قبول كردند و مادر حضرت آمد و او پستانش را بخوبى گرفت و آنها خوشحال شدند و او را با حقوق كافى بمادرش مسترد داشتند كه شير دهد و براى آنها نگهدارى نمايد و او خوشحال شد بديدار فرزند و از حزن و الم فراق بيرون آمد و مشاهده نمود صدق وعده حق را و از علم اليقين بعين اليقين رسيد ولى بيشتر قبطيان يا مردم اين معرفت و علم را نداشتند و ندارند در جوامع روايت نموده كه چون خواهر حضرت گفت آن خانواده ناصح و مشفق باويند هامان گفت اين زن اين طفل و خانواده او را مى‌شناسد پس خواهرش گفت مرادم خير خواهان پادشاه بود و در سوره طه ضمن اين قصه حديث مفصلى از امام باقر عليه السّلام نقل شد كه مراجعه بآن موجب مزيد توضيح و تبيين اين آيات است.

جلد 4 صفحه 176

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَوحَينا إِلي‌ أُم‌ِّ مُوسي‌ أَن‌ أَرضِعِيه‌ِ فَإِذا خِفت‌ِ عَلَيه‌ِ فَأَلقِيه‌ِ فِي‌ اليَم‌ِّ وَ لا تَخافِي‌ وَ لا تَحزَنِي‌ إِنّا رَادُّوه‌ُ إِلَيك‌ِ وَ جاعِلُوه‌ُ مِن‌َ المُرسَلِين‌َ «7»

و وحي‌ فرستاديم‌ بسوي‌ مادر موسي‌ اينكه‌ شير ده‌ موسي‌ ‌را‌ و چون‌ ‌براي‌ ‌او‌ ترس‌ و خوف‌ پيدا كردي‌ ‌او‌ ‌را‌ بينداز ‌در‌ دريا رود نيل‌ و نترس‌ و محزون‌ نباش‌ محققا ‌ما ‌او‌ ‌را‌ بتو برميگردانيم‌ و ‌او‌ ‌را‌ يكي‌ ‌از‌ پيغمبران‌ ‌خود‌ قرار ميدهيم‌.

اولا مقام‌ مادر موسي‌ بچه‌ پايه‌ ‌است‌ ‌که‌ مورد وحي‌ الهي‌ واقع‌ ‌شده‌ ‌که‌ ملائكه‌ ‌بر‌ ‌او‌ نازل‌ شوند و ابلاغ‌ وحي‌ كنند ‌که‌ مفاد:

وَ أَوحَينا إِلي‌ أُم‌ِّ مُوسي‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌بر‌ ساره‌ وارد شدند و بشارت‌ باسحاق‌ دادند و ‌بر‌ مريم‌ وارد شدند و بشارت‌ بعيسي‌ دادند ديگر جاي‌ تعجب‌ نيست‌ ‌که‌ ‌بر‌ صديقه‌ طاهره‌ نازل‌ شوند و صحيفه‌ فاطميه‌ ‌که‌ ‌از‌ ودايع‌ ائمه‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌او‌ بيان‌ كنند ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ اسامي‌ تمام‌ شيعيان‌ ‌الي‌ يوم القيمه‌ ثبت‌ ‌است‌ ‌با‌ اينكه‌ مسلما صديقه‌ طاهره‌ افضل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بوده‌.

أَن‌ أَرضِعِيه‌ِ ‌او‌ ‌را‌ شير داد و خداوند محبت‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دل‌ قابله‌ ‌که‌ موكله‌ ‌بر‌ مادر موسي‌ ‌بود‌ انداخت‌ و بروز نداد بفرعون‌ مادر موسي‌ ‌بر‌ حسب‌ امر الهي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ صندوقي‌ گذاشت‌ ‌که‌ آب‌ ‌در‌ جوف‌ ‌آن‌ داخل‌ نشود و انداخت‌ ‌در‌ رود نيل‌ ‌که‌ مفاد:

جلد 14 - صفحه 208

فَإِذا خِفت‌ِ عَلَيه‌ِ فَأَلقِيه‌ِ فِي‌ اليَم‌ِّ ‌است‌ و خداوند ‌براي‌ اطمينان‌ قلب‌ مادرش‌ و رفع‌ حزن‌ ‌او‌ بشارت‌ داد باو.

وَ لا تَخافِي‌ وَ لا تَحزَنِي‌ إِنّا رَادُّوه‌ُ إِلَيك‌ِ شايد چند ساعتي‌ بيشتر طول‌ نكشيد ‌که‌ موسي‌ آمد ‌در‌ دامن‌ مادرش‌ بعلاوه‌ بشارت‌ بزرگ‌ باو دادند ‌که‌ بسيار مسرور و خرم‌ شود.

وَ جاعِلُوه‌ُ مِن‌َ المُرسَلِين‌َ.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 7)- در آغوش فرعون! از اینجا قرآن مجید، برای ترسیم نمونه زنده‌ای از پیروزی مستضعفان بر مستکبران وارد شرح داستان موسی و فرعون می‌شود.

نخست می‌گوید: «ما به مادر موسی وحی فرستادیم (و الهام کردیم) که موسی را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی او را در دریا بیفکن»! (وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ).

«و ترس و اندوهی به خود راه مده» (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی).

«چرا که ما قطعا او را به تو باز می‌گردانیم، و او را از رسولان قرار خواهیم داد» (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).

این آیه کوتاه مشتمل بر دو امر، و دو نهی، و دو بشارت است که مجموعا خلاصه‌ای است از یک داستان بزرگ و پر ماجرا که فشرده‌اش چنین است:

دستگاه فرعون برنامه وسیعی برای کشتن «نوزادان پسر» از بنی اسرائیل ترتیب داده بود، و حتی قابله‌های فرعونی مراقب زنان بار دار بنی اسرائیل بودند.

در این میان یکی از این قابله‌ها با مادر موسی رابطه دوستی داشت- حمل

ج3، ص448

موسی مخفیانه صورت گرفت و چندان آثاری از حمل در مادر نمایان نبود- هنگامی که احساس کرد تولد نوزاد نزدیک شده به سراغ دوست قابله‌اش فرستاد و گفت: ماجرای من چنین است فرزندی در رحم دارم و امروز به محبت و دوستی تو نیازمندم.

هنگامی که موسی تولد یافت از چشمان او نور مرموزی درخشید، و برقی از محبت در اعماق قلب قابله فرو نشست.

زن قابله گفت: حتی راضی نیستم مویی از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن، من فکر می‌کنم دشمن نهایی ما سر انجام او باشد! قابله از خانه مادر موسی بیرون آمد، بعضی از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند، خواهر موسی ماجرا را به مادر خبر داد، مادر در میان این وحشت شدید نوزاد را در پارچه‌ای پیچید و در تنور انداخت، مأموران وارد شدند در آنجا چیزی جز تنور آتش ندیدند! خداوند آتش را برای او برد و سلام کرده است- همان خدایی که آتش نمرودی را برای ابراهیم سرد و سالم ساخت- دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد.

اما باز مادر در امان نبود، چرا که مأموران در حرکت و جستجو بودند.

در اینجا یک الهام الهی قلب مادر را روشن ساخت به سراغ یک نجار مصری آمد، نجاری که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود! از او درخواست کرد صندوق کوچکی برای او بسازد.

شاید صبحگاهانی بود که هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا کمی روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به کنار رود نیل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتی کوچک قادر بود بر روی آب حرکت کند گذاشت و آن را روی امواج نهاد.

در اخبار آمده: فرعون دختری داشت که از بیماری شدیدی رنج می‌برد، دست به دامن اطبا زد نتیجه‌ای نگرفت، به کاهنان متوسل شد آنها گفتند: که ای

ج3، ص449

فرعون! ما پیش بینی می‌کنیم که از درون این دریا انسانی به این کاخ گام می‌نهد که اگر از آب دهانش به بدن این بیمار بمالند بهبودی می‌یابد! فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایی بودند که ناگهان روزی صندوقچه‌ای را که بر امواج در حرکت بود، نظر آنها را جلب کرد، دستور داد مأموران فورا به سراغ صندوق بروند.

صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت، هنگامی که چشم همسر فرعون به چشم کودک افتاد، برقی از آن جستن کرد، و همگی مهر او را در دل گرفتند، و هنگامی که آب دهان این نوزاد مایه شفای بیمار شد این محبت فزونی گرفت.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 9

منابع